وضعیت انسان ها بعنوان پناهنده و مهاجر در آلمان

بهار به آلمان برگشته است و همراهش آب های آرام مدیترانه. همراه با آب هائی سردتر، تعداد بیشتری از انسان های دست از جان شسته در جستجوی حق شان برای زیستن و محترم بودن سعی خواهند کرد بدرون قلعه ی همواره بیرحم اروپا راهی بیابند. از آنها، هزاران انسانی که نامی معین و حیات دارند، صاحب کس وکار و خاطره هستند، برای همیشه بدرون غرقاب اقیانوس فرو خواهند رفت؛ مثل همان سیصد نفری که چند هفته پیش در سواحل لیبی غرق شدند. انسان هائی که نامشان به فهرست فزاینده قربانیان بیعدالتی استعماری افزوده شده است.

آنهائی از ما که به آلمان آمده ایم همگی بخوبی میدانیم تعبیر رویاهای ما از شأن و قرب انسانی و یک زندگی بهتر بکجا کشیده است. مثل هزاران انسانی که اروپا ترجیح داد در قعر مدیترانه بپوسند، رویای زندگی بهتر در لحظه ورودمان به آلمان یا اروپا صرفأ بدلیل زادگاه یا رنگ پوستمان، بوسیله نخوت راسیستی و برخورد غیرانسانی شان دود شده، باد هوا شد.

اینچنین کردند صرفأ بدلیل آنکه اینجا آمدیم . بجای درک اندوهی که بر ما گذشته بود، حتی بخاطر پشت سر گذاشتن دوستان و کسانیکه دوست شان میداشتیم، حتی از اینکه از جنگ و دهشت فقر گریخته بودیم، در عوض اثر انگشتمان را ثبت کرده، بازخواستمان نموده و عامدانه با ما بدرفتاری کردند. بر این منوال کرارأ بما پوزخند زده، سرمان فریاد کشیده، به تمسخرمان گرفته نگاه از بالا بما داشته بر ما فخر فروشی کرده اند. گوئی ما ساخته شده ایم تا آتش خشم آنها و عواقب سیاست های بیمارگونه و غیر انسانی آنها را تحمل کنیم. ما "یتیمچه توسری خوری" شده ایم که باید تقاص هر چیز غلطی را در جامعه، جنایت باشد یا بیکاری یا هزینه های اجتماعی، تاوان بدهیم.

فکر میکنند از ما برتر هستند؛ آنها بغلط و خام خیالانه ما را انسان های پست تر از خود بحساب می آورند. مائی که چنان فرهنگی غنی در پس پی داریم. مائی که ثروتش بیرحمانه بیغما رفته صرف تغذیه حرص سیری ناپذیر مصرف کنندگان غربی شده است. مائی که در مقابل دیکتاتورهای هم پیاله آنها و سیاست های مشکوک وعاری از وجدانشان قد علم کردیم. مائی که علیرغم ملیتاریزه کردن کشورمان و مرزهای خودشان، جسورانه با آنها رو در رو شده و از چنگال تلاش آنها برای اسیر نمودنمان در کنج وحشتی که در زادگاهمان برایمان بوجود آورده اند، گریخته ایم. و مائی که جرات داشته ایم در راه حقیقت، عدالت و اصول اعتقادیمان بپا خیزیم، در حالیکه تمامأ شأن و قرب انسانی را پاس داشته ایم.

با وجودیکه عبور ما را از سد مرزهای مستحکم شان می بینند، اثر انگشتمان را در لحظه ورود گرفته ما را راهی "لاگر" می کنند؛ جائیکه با اطمینان خاطر و یقینأ انتظار دارند ما انسان ها "ضایع" بشویم تا درس عبرتی باشد که دیگران به آلمان نیآیند. در لاگر، تعدادی آدم بالغ را در اطاقی واحد مانند ساردین توی قوطی می چپانند ـ یعنی برای روبرو شدن با بدرفتاری و تحقیرهای بیشتر به آلمان خوش آمدید، یعنی بدرود باحریم خصوصی و امید برای شأن انسانی.

پله بعدی اجبار ما به نحوه ی معینی از زندگی است. بعضی موارد، آنچه که برای سگ هایشان باندازه کافی خوب بحساب نمی آید برای ما بحساب بهترین غذا میگذارند و این در حالی است که پخت و پز غذاهای خودمان را غیر قانونی کرده اند. تازه پاکت های غذائی تاریخ مصرف گذشته شان حرفی دیگر است. در واقع بسیاری موارد، سیستم تغذیه روشی است برای کنترل حضور ما در لاگر و راهی است برای تفکیک پناهنده "خوب" و "مطیع" از بد و شورشی، کسانیکه هنوز باید یاد بگیرند مقررات تداوم قدرت استعماری را بپذیرند. بر مبنای آنگونه سرکشی هائی ما را "نامناسب" برای زندگی در این جامعه بحساب می آورند، در حالیکه آنهائی را هم که خوب و مطیع بحساب می آورند، می گویند آنها حق ندارند در اینجا بمانند چرا که واقعأ سودمند نیستند.

چرا که اعتقاد دارند اگر ما در قعر اقیانوس نپوسیده ایم پس باید یقینأ در سربازخانه های متروک و مطرود درون جنگل ها، دور از آدم های معمولی و مراکز شهری، بپوسیم. برایشان آسان تر است ما را دور از نگاه کنجکاو (هر؟)جماعت یا رسانه ای عمومی کنترل کرده به آرامی نابود کنند.

لاگر و تفکر کنترل کردن

این لاگر و تفکر کنترل کردن که زیربنای سیستم پناهندگی را در آلمان میسازد، تاریخی طولانی، گمراه و بیرحم با نتایجی دیرپا دارد. از عام تا خاص، این استراتژی عبارتست از ایزوله کردن،علامت دار نمودن و تحت تعقیب قرار دادن. از لاگرهای بدنام تحت حاکمیت سوسیال ناسیونالیست ها گرفته تا لاگرهای مخصوص کارگران میهمان، لاگر و تفکر کنترل گرانه بخشی ثابت و سفیهانه از نظام آلمان در برخورد با کسانی است که یا مستقیمأ بدرد نخور بحساب می آیند و یا بی رو در بایستی نامطلوب بحساب می آیند. بایستی یاد آوری کرد در جمهوری دمکراتیک آلمان سابق، بسیاری از کارگران قراردادی یا میهمان بطریقی مشابه در کمپ نگاهداری میشدند و حتی از میان آنها زوج ها را از یکدیگر جدا میکردند تا مطمئن شوند خانواده شان را گسترش نمی دهند. داستان هائی در مورد زنان کارگر میهمان گفته میشود که بعلت بارداری و عدم پذیرش سقط جنین به زادگاه شان فرستاده شدند. مقررات این بود که اینجا هستی تا آنگونه که دولت از تو میخواهد یا ضروری میداند کار کنی یا از اینجا خارج میشوی تا مطمئن باشند حتی موضوع خانوادگی مانع آن ضرورت ها نشود. یا برای اقتصاد ما مفید هستی یا برو بیرون. طی تمام این مراحل، لاگر و تفکر کنترل گرانه را حفظ کرده ادامه دادند. و آیا ایضأ طبق این تفکر کنترل گرانه نبود که نازیست ها آشکارا از خارجی ها میخواستند جهت بچه دار شدن باید کسب مجوز بنمایند؟ دقت در درجه عمق و جوش خوردگی تفکر کنترل گرانه در آلمان و تغییر اندکی که در طرز تلقی آنها در آلمان طی اینهمه سالی که گذشته است روی داده، جالب و آزارنده است.

ولی چرا اینگونه است؟

سئوال خوبی است. شاید بنظر بیاید حال که بسیاری از ما در حال حاضرواقعیت پاره پاره و تلخ این تفکر و سیستم ملازم با آنرا از سر میگذرانیم لذا برای برخورد مجدد به این سئوال به تحقیقی آکادمیک احتیاجی نباشد. وقتی اواسط دهه شصت با زور بر تاریخ تاریک و خونین این کشور غلبه شد، متفقین تصمیم داشتند سیستمی متفاوت با آنچه هم اکنون شکست داده اند برپا بنمایند. ولی سیستم جدید دقیقأ برای سرو سامان دادن و احیاء اکثریت افراد بازیگر همان رژیمی که شکست داده بودند، کوک شده، لابلای محاکمات دادگاه های نورنبگ درهم برهم شد. لذا احیاء و تداوم حضور افراد رده بالای سیستم ناسیونال سوسیالیست ها در اساسأ تمام زمینه های فعالیت همچنین بمعنای وجود فضای کافی برای سروسامان دادن به برخی از سیاست های گذشته نازیسم در آلمان بود. هرچه انگشت نگاری قدیمی راحت تر درون سیستم جدید با جنگ سالارانش بکار گرفته شد، همانقدر شرایط بازگشت به چارچوبه فکری قدیمی شان آسان تر شد. باید بیاد داشته باشیم در اینجا در مورد لاگر و تفکر کنترل گرانه صحبت میکنیم. و هیچ کجا در غرب این تفکر خود را به اندازه آلمان نشان نداده است.

اعمال محدویت جابجائی بر یهودیان و دیگر خارجیان در سال 1938 و عواقب تخطی از این محدودیت را تاریخ ثبت کرده است. درحالیکه خشم و محکومیت جهانی بدرستی تا کنون در این مورد و دیگر جنایات این عصر بر رویهم انباشت شده، از سال 1982 این محدودیت نفرت انگیز نعل به نعل در مورد تمام درخواست کنندگان پناهندگی در شکل اجبار محل اقامت اجرا می شود. اینکه هر پناهنده ای برای ترک محل اقامت خود به اجازه نامه کتبی از جانب اداره خارجیان احتیاج دارد وگرنه جریمه نقدی یا احتمالأ حکم بازداشت طی کنترل بوسیله پلیس را دارد، یادآور محدودیت همان 1938 می باشد. حال، اگر پناهنده یا درخواست کننده پناهندگی بتواند آزادانه مثل انسانی معمولی در کشور طردد بنماید چه هزینه هائی( از نظر فرهنگی یا اقتصادی) برای آلمان خواهد داشت؟ هیچ، مطلقأ هیچ!!! ولی آنچه که در اینجا عمل میکند لاگر و تفکر کنترل گرانه آلمانی است. مثالی دیگر،صرفأ برای توضیح این نکته. مطالعات عدیده بوسیله محققین مستقل نشان میدهد سرو سامان یافتن پناهندگان در خانه های خصوصی بسیار ارزانتر تمام میشود. و حتی منابع مختلف دولتی نیز اینرا تائید میکنند. ولی مقامات اداری با این وجود موازین موثری را سد راه آن کرده، بداشتن سیستم تحقیرآمیز لاگر افتخار میکنند؛ به سیستمی افتخار میکنند که به شأن انسانی بی احترامی میکند و زندگی خصوصی پناهنده را نادیده میگیرد. همین قضیه در مورد کوپن غذائی "گوت شاین" صدق میکند. برای دولت بیشتر از ارزش واقعی گوت شاینی که پرداخت میکند، هزینه برمیدارد. و با تمام دقت ناخواسته، تحقیر و مسائل مرتبط با گوت شاین، آدم تعجب میکند چرا مقامات در استفاده از گوت شاین و استفاده نکردن از پول نقد، که برای همه ارزانتر، ساده تر و بهتر است، پافشاری میکنند. این در رابطه با لاگر و تفکر کنترل گرانه است ـ روکشی برای عادات قدیمی شان!! وجود آدم های سر سخت شان بیانگر این مسئله است.

دولدونگ ـ بی تکلیفی دائمی زندگی پناهنده گی!

میدانید از میان هزاران هزار ما که تقاضای پناهندگی در آلمان کرده ایم، در واقعیت به کمتر از %1 ما پناهندگی داده اند. و این چه تاثیری بر حال ما دارد؟

دولدونگ ـ بی تکلیفی دائمی زندگی پناهنده گی. کار نه. تحصیل نه. اجازه نداری بیرون از بخش محلی سکونت خود بروی. بدون پیشرفت در زندگی ـ فقط رکود و اتلاف آرام ولی دائمی زندگی. فقط بخور و بخواب، بخور و بخواب تا عقب ماندگی بی رحمی آنها نابودت بکند، مثل توموری وارد مغزت بشود، اراده تو برای زندگی در نتیجه اراده تو برای عقب زدن آنها را نابود بکند. مثل همان هائی که در بیمارستان های روانی دوا خورشان میکنند سعی دارند ما را در وضعیت گیاهی قرار بدهند تا یا اخراج بشویم یا، اگر هنوز اراده ای در روحمان وجود داشت، "داوطلبانه" به کشور هایمان برگردیم.

در این اوضاع گوت شاین و سکونت اجباری، کنترل راسیستی پلیسی و با زور ایزوله کردن را بما ارزانی میکنند. ما را تحت مراحم بچه کاملأ نادان فرومایه شان قرار میدهند که از ضعف و تابع بودن وجودی ما احساس قدرت میکند. بله، این باعث ارضای آنها میشود. نوعی رضایت خاطر شبیه رضایتی که کسی میتواند مقداری پول برای خانواده اش در زادگاهش بفرستد یا رضایتی که هنگام کمک به همنوع خود دارد، رضایتی است که هنگام تشخیص ناراحتی شما در مورد رفتار آنها با شما در اینجا به آنها دست میدهد. ولی این روحشان را میخورد، دانسته و نادانسته، آنها را به رباط های زنده ای که تنفس میکنند ولی قلبی ندارند و در نتیجه هیچگونه فهمی انسانی ندارند، تبدیل میکند. فرانتس فانون سال ها پیش اینرا تحت قوانین خون آلود فرانسه در الجزایر بیان کرد و هنوز در رابطه با پناهندگان در آلمان صادق است.

حرف های ما، صدای ما ـ صدائی در راه حقیقت و عدالت

و از آنجائی که کلام قدرت است و چون آنها قصد دارند ما را در تبعیت دائمی نگاه بدارند، موضع شان اینست بما هرگز قدرت کلام داده نشود، قدرتی که نوع تعبیر گذشته و حال ما را نشان داده بر سر آن صحبت بکند. آنها نه تنها میخواهند تاریخ ما را "بسازند" بلکه همچنین می خواهند آنرا برطبق ذائقه و در قالب کلمات خودشان نوشته و باز نگاری کنند. و اشکال کار همینجاست. آنهائی از ما که قصد دارد در میان سیاست های دیوانه وار آنها عاقلانه رفتار کند وشجاعت خود را حفظ کرده در فضای تهدیدآمیز، تعقیب قضائی و طرق بی مانند خشونت آنها به مقابله برمیخیزد، تبدیل به "مجرمین آنها" میشود. آنها سعی میکنند در هر گامی ما را مجرم بحساب بیاورند با این امید که ما را خاموش کنند. و چون میدانند در هیچ مباحثه ای بر سر اصول، حقیقت و عدالت هنگامیکه با واقعیات روبرو میشوند، پیروز نخواهند شد، علیه فعالین به تهدید، خشونت و بربریت متوسل می شوند تا نگذارند در راه اعتقادات اصولی مان بپا خیزیم. از ما می پرسند چرا اینجا آمده ایم و اگر مخالف نوع برخورد آنها هستیم، اینجا را ترک کنیم. ولی باید ضرب المثل قدیمی اهالی آفریقا را به آنها گفت که: تو سر بچه نزن و ازش بپرس "چرا داری گریه میکنی؟" اگر هنوز نمی فهمند،جوابش اینه: "ما اینجا هستیم چون آنها کشور های ما را ویران میکنند".اینکه ما چگونه در مورد این ویرانگری و ادامه نقض حقوق تفکیک ناپذیرمان در اینجا، حرف بزنیم، موضوعی قابل مصالحه نیست. همیشه آنرا بطریقی که حس میکنیم بیان خواهیم کرد. هیچ سازشی در این مورد وجود ندارد.

نمونه ی آن قضیه اوری جالو است.بدون هیچ دلیلی در حالیکه واقعیات پرونده عکس آنرا نشان میدهد، آنها از خود کشی صحبت می کنند، یعنی اوری جالو خودش خود را کشت.اینرا گفتند. و بعدش وقتی گفتیم نه! نه! اوری جالو... بقتل رسیده است!، برخی از حامیان ما که تفهیم شده بودند ما را سرزنش کردند. اوری جالوئی که دست و پایش به تشکی ضد حریق زنجیر شده بود، با این حال میگفتند ما مدرکی نداریم و او خودش خود را طعمه ی آتش کرد. ما قبول نکردیم آنگونه که آنها می خواستند در این مورد حرف بزنیم و ایستادیم و گفتیم در این مورد با معیارهای خودمان سخن می گوئیم. ما حرف هایمان را ـ حقیقت را، حقیقت مان را مطرح کردیم. آنوقت بود که نهایتأ گرچه موافق نبودند، جلویمان را نگرفتند، و حداقل این نبرد را که ما چگونه قتل اوری جالو را مطرح بکنیم، باختند. و درست مثل هزاران برادر و خواهرمان که هنگام تلاش برای ورود به این باصطلاح قلعه ی اروپا جانشان ربوده شد، این یک حیاتی بود که در عنفوان خود بی هیچ دلیلی مگر راسیسم و بربریت پلیس، خاموش گردید.

حال می توانید عده ای را مدتی گول بزنید، ولی نمی توانید همه را همیشه گول بزنید. و لذا ما ایستادگی میکنیم. ما به کنترل های آنها، به اقامت اجباری شان، به گوت شاین شان، به کمپ های در انزوا انداختن شان، به بدرفتاری هایشان و کنترل راسیستی پلیس شان، به بربریت و قتل، نه میگوئیم!!!

وواکنش آنها چیست؟ این آدم های خوب متمدن روشنفکر آلمانی در مقابل اعتراض ما علیه سوءرفتاری که از روح قوانین اساسی خودشان و قوانین بین المللی تخطی میکند (ولی البته با نامه دستکاری شده آنها برای تداوم اعمال مناسبات استثماری منطبق است) چه میکنند؟

آنها ما را بدلیل جرات کردن برای بپاخاستن در راه حقیقت و عدالت، مجرم قلمداد میکنند. ما را سرکوب میکنند تا مطیع نگاه بدارند و سعی میکنند با تهدید و ارعاب مجبورمان کنند دست از حمایت برداریم. ولی همانگونه که قبلأ شکست خورده اند، شکست خواهند خورد. هیچکدام از ما نبایستی هرگز از خود گذشتگی های مختار باح در مبارزه ماندگارش در راه حقیقت و عدالت برای قتل دوستش اوری جالو را از یاد ببرد. ما همچنین شاهد بوده ایم چگونه بدلیل این کارش تحت فشار راسیستی قرار داشته است. شاهد بودیم چگونه او را تحت تعقیب قضائی قرار داده واتهامات قلابی علیه او ردیف کردند.هرکاری دلشان میخواهد بکنند حقیقت در سمت ماست، واقعیات این را نشان میدهند، لذا تاریخ و عدالت حامی اوست. ما به این اعتقاد داریم!!!

و اما در مورد کتس هوده، الان در چه موقعیتی هستیم؟

ما نه تنها بدلیل ایزوله شدن و دیوارهای شکل داده شده، شکنجه روانی و تنبیه طولانی مدت بخاطر "جرم" ناخواسته بودن در آلمان ، بلکه با محق جلوه دادن واکنش شان برای مردم وقتی علیه غیر انسانی رفتار کردن آنها اعتراض میکنیم و سرکوب غیرقانونی آن عده از ما که افشاء گری میکنند، در این موقعیت قرار داریم. و ما کماکان ایستادگی میکنیم، کماکان بدلیل مبارزه جمعی در راه شأن و منزلت برای همه، قدرتمند و مفتخر هستیم.این واقعیت بما اجازه میدهد عمیقأ نقشه های آنها را از ورای پرده دروغ هائی که سعی میکنند بسازند، و از ورای زبان مارگونه شان ببینیم. حال همانگونه که از مرزهایشان عبور کردیم در مقابل تلاش شان برای سرکوب مقاومت مان پایدار مانده ایم. ما چیزهای زیادی دیده و آموخته ایم.

بعنوان مثال، همگی میدانیم اروپا و ایالات متحده دولی هستند که پشتوانه دیکتاتورها در کشورهایمان هستند، به آنهائی که ما را در کشور خودمان سرکوب میکنند اسلحه و آموزش میدهند و جنگ های آنها را در داخل و خارج از کشورهایمان تامین مالی میکنند.همچنین میدانیم این واکنش سیاست های اقتصادی آنهاست که دامن گیر خودشان شده، سیاست هائی که اقتصاد ما را ویران کرده بما از طریق منابع مان تجاوز کرده بی پروا گذاشته اند رفته اند. کشورهای غربی از طریق صندوق بین المللی پول و بانک جهانی تامین ما با مسائلی چون حق آموزش را برای دولتهای کشورهای ما ممنوع کرده اند. درسته، ترجیح میدهند ما ناآگاه باشیم ـ فکر میکنند اینگونه میتوانند بر منابع و بدن های ما کنترل داشته باشند.

آیا این در تک تک و همه کشورهای ما اتفاق نیافتاده است؟ این دقیقأ همان چیزی نیست که از آن گریخته ایم؟ آیا بطرق مختلف وعده نمیدادند که این کشورها سرزمین ثروت و تکامل انسان، کشور حقوق بشر و ادب و نزاکت، و تمدن و ترقی است؟ آیا این آن چیزی است که ما دیده ایم؟ آیا دمکراسی این شکلی است؟ آیا بعنوان مثال فرقی با "دمکراسی های" کامرون یا مصر دارد؟

و علیرغم اینهمه، علیرغم بیش از پانصدسال تلاش برای انقیاد ما و اعمال اراده، منطق و زبان شان بر ما، موفق نبوده اند. در واقع، شکست خورده اند هم بدلیل آنکه پروژه استعماریشان از همان نخست محکوم به شکست بود و هم بدلیل آنکه نخوت راسیستی شان مانع از حتی پیش گذاشتن پاسخ هائی بود که بتواند با بحران های جدی آنگونه که گفتیم بحران هائی که دامن بشریت را گرفته، مقابله کند.

همان کاری را که آنهمه سال نسبت به کشورهای باصطلاح جهان سوم انجام دادند، بهمان ترتیب اروپا و ایالات متحده سیستم های اقتصادی خود را در مسابقه ای همه جانبه بخاطر سود، قطعه قطعه کردند. مادامیکه ثروتمندان به ثروتمندتر شدن ادامه میدهند، و هر چیزی را میتوان بر اساس اعتبار خرید، بمعنای روی دادن هر چیزی در محیط زیست میباشد. اما مانند برتری مورد ادعایشان، مبناهای فاسد ماجراجوئی هایشان پرده از سلامت اقتصادی شان برمیدارد. آنچه که برجای مانده نظم در حال زوال جهانی است و اروپا و ایالات متحده هر دو برای ابقاء برتری استعماری شان که بر مقدار بی شماری از اشک و خون همان مردمی بنا شده است که ورودشان به "بهشت رویاهای" آنها مطلوب نیست و هرگز مطلوب نخواهد بود، با یکدیگر مبارزه میکنند.

ولی هرچه ابزارهای استثمار و سلطه گری آنها بیرحم تر میشود همانقدر درد چنگال های سرمایه داری سخت تر میشود. اکنون جهانی نوین در حال ظهور است، جهانی که هنوز باید بر سرشکل و آینده اش تصمیم گیری شود. ولی ما نبایستی توقع داشته باشیم این سیستم مهلتی بما بدهد. در هر حال، از آنجا که ما همواره سازندگان تاریخ خود بوده و هستیم، جهانی که قرار است بدنیا بیاید بوسیله ما تعریف خواهد شد. و بربریت ادامه دار و نادیده گرفتن عمیق جوهر بشریت بوسیله آنها، اهمیتی ندارد، سرنوشت ما در دست ماست. این ما هستیم که بر سر آینده خود تصمیم خواهیم گرفت. نه سیاست های خوار کننده و رژیم های متکی بر مرز آنها.

هرگز نباید فراموش کنیم آنهائی از ما که تبدیل به پناهنده و مهاجر شده اند از مناطقی از جهان آمده اند که اکثریت بشریت را تشکیل میدهد. و ما برعکس سم و کثافتی که طی پانصدسال گذشته در مغز ما تزریق کرده اند، بهیچوجه فرودست نیستیم. برعکس، تاریخ بشریت از باصطلاح تمدن غرب بعنوان ظالم ترین، مخربترین و انحصاری ترین قدرت امپراطوری یاد خواهد کرد که تا کنون وجود داشته است.آیا هرگز خواهیم فهمید چند بیلیون انسان مستقیمأ یا غیر مستقیم بدلیل آن هلاک شده اند؟

اینجا در آلمان ما گام هائی را برداشته ایم. مبارزه علیه اخراج، برای حقیقت و عدالت در مورد قضیه اوری جالو، بستن بی قید و شرط تمامی لاگرها، احترام به آزادی طردد و حق حیات، این ها جملگی سنگ بناهائی هستند که ما در زیربنا بهمراه یکدیگر برای پایان دادن به بربریت و آینده ای بهتر برای همه ی ما، پی ریخته ایم.

و ما ادامه خواهیم داد. ما همراه یکدیگر بمبارزه ادامه میدهیم تا جائیکه همه ی ما بعنوان انسانی متعارف، که در واقع هستیم، محترم باشیم. بخود اجازه نخواهیم داد عده ای ظالم و حریص ناتوی این جهان ما را بهراس بیاندازند. ما مبارزین راه شأن انسانی و مبارزینی برای پایان دادن به بیعدالتی استعماری برجای خواهیم ماند. درد ورنج تحمل ناپذیری که آنها بر بسیاری از بشریت تحمیل کرده اند بدون بازخواست نخواهد ماند و باید دیر یا زود به آن پاسخ بدهند.

همراه یکدیگر سکوت و زنجیرهائی را که ما را درون مناسبات استعماری به بردگی کشیده پاره میکنیم! همراه یکدیگر بر نادیده گرفتن و بیرحمی راسیستی آنها غلبه خواهیم کرد!

زنده باد مبارزه!

زنده باد آنهائی که علیه سیستم سرکوبگر مبارزه میکنند!

فروم پناهندگی ویس، آلمان

To top